.
اطلاعات کاربری
درباره ما
دوستان
خبرنامه
آخرین مطالب
لینکستان
دیگر موارد
آمار وب سایت

داستان شرلوک هولمز

شرلوک هولمز کارآگاه معروف و معاونش واتسون رفته

بودند صحرا نوردی و شب هم چادری زدند و زیر آن خوابیدند. نیمه های شب هولمز بیدار

شد و آسمان را نگریست. بعد واتسون را بیدار کرد و گفت: نگاهی به آن بالا بینداز و

به من بگو چه می بینی؟

واتسون گفت: میلیونها ستاره می بینم.

هولمز گفت: چه نتیجه میگیری؟

واتسون گفت: از لحاظ روحانی نتیجه می گیرم که ...



:: موضوعات مرتبط: داستان , ,
:: برچسب‌ها: داستان شرلوک هولمز , داستان , داستان جالب , داستان پندآموز , شرلوک هولمز , داستان شرلوک هولمز و دستیارش , شرلوک , داستان باحال , داستان کوتاه , داستانک ,
:: بازدید از این مطلب : 691
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
ن : pj
ت : جمعه 30 خرداد 1393

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 27 صفحه بعد

موضوعات
صفحات
نویسندگان
آرشیو مطالب
مطالب تصادفی
مطالب پربازدید
چت باکس
پشتیبانی